پسندیدن. قبول کردن: ازو هرچه یابی به دل کن پسند گر ایدون که جان را نخواهی گزند. فردوسی. مکن دلت را بیشتر زین نژند تو داد جهان آفرین کن پسند. فردوسی. بر این کار باشم ترا یارمند ز دیوان کنم هرچه باید پسند. فردوسی. بدین بخششت کرد باید پسند مکن جانت نسپاس و دل را نژند. فردوسی. نکردی پسند ایچکس را بهوش همی داشتی راز این روز گوش. اسدی (گرشاسب نامه نسخۀ کتاب خانه مؤلف ص 17). ، گزیدن، اکتفا. - پسند کردن بر، ترجیح دادن: که یارد آنجا رفتن مگر کسی که کند پسند بر گه شاهنشهی چه ارژنگ. فرخی
پسندیدن. قبول کردن: ازو هرچه یابی به دل کن پسند گر ایدون که جان را نخواهی گزند. فردوسی. مکن دلت را بیشتر زین نژند تو داد جهان آفرین کن پسند. فردوسی. بر این کار باشم ترا یارمند ز دیوان کنم هرچه باید پسند. فردوسی. بدین بخششت کرد باید پسند مکن جانت نسپاس و دل را نژند. فردوسی. نکردی پسند ایچکس را بهوش همی داشتی راز این روز گوش. اسدی (گرشاسب نامه نسخۀ کتاب خانه مؤلف ص 17). ، گزیدن، اکتفا. - پسند کردن بر، ترجیح دادن: که یارد آنجا رفتن مگر کسی که کند پسند بر گه شاهنشهی چه ارژنگ. فرخی
برداشتن چیزی و بالا بردن، برافراشتن (بناو مانند آن)، راست کردن (قد و قامت)، آماده کردن پسر یا دختر یا زنی برای مباشرت با او، دزدیدن، بزرگ کردن، دراز کردن، برخیزاندن، بیدار کردن از خواب
برداشتن چیزی و بالا بردن، برافراشتن (بناو مانند آن)، راست کردن (قد و قامت)، آماده کردن پسر یا دختر یا زنی برای مباشرت با او، دزدیدن، بزرگ کردن، دراز کردن، برخیزاندن، بیدار کردن از خواب